معنی کشور فراعنه، سرزمین نیل

حل جدول

کشور فراعنه، سرزمین نیل

مصر


سرزمین نیل

مصر


کشور فراعنه

مصر


نیل

رود مصر، رود فراعنه، رسیدن به مقصود، طولانی ترین رود آفریقا

فرهنگ معین

فراعنه

(فَ عِ نِ یا نَ) [ع. فراعنه] (اِ.) جِ فرعون.

فرهنگ فارسی هوشیار

فراعنه

‎ عنوان هر یک از پادشاهان مصر جمع: فراعنه، هر شخص ستمکار و تباهکار: کمترین فرعون چیست فیلسوف ماه او در برجی و همی در خسوف. (مثنوی)

لغت نامه دهخدا

فراعنه

فراعنه. [ف َ ع ِ ن َ] (اِخ) ج ِ فرعون. (منتهی الارب). و فرعون نامی است که بر پادشاهان مصر قدیم اطلاق شده است. (المنجد). سلاطین قدیم مصر فرعون لقب داشتند. فراعنه ٔ مصر بیست وشش سلسله بوده اند و تاریخشان تقریباً سه هزار سال میشود. پایتخت مصر گاهی منفیس و زمانی تب بوده. قدرت و عمران این مملکت در زمان سلطنت توتمس سوم و رامسس دوم که از فراعنه ٔ تب بودند به اعلا درجه رسید. از آن پس مدتی متمادی دچار انحطاط شد تا عاقبت به همت فراعنه ٔ سائیس باز در سده ٔ هفتم ق.م. قوامی گرفت، لکن در سال 525 ق.م. به ضربت ایرانیان از پای درآمد. اساس تاریخ مصر بر تأثیر نیرومند نیل قرار گرفته است. مردم مصر که به صورت قبایلی صحراگرد بدین سرزمین قدم گذاشتند ناچار گردیدند که در برابر طغیان این رود به دستیاری همدیگر به دفاع برخیزند و منزل های خود را پهلوی هم روی بلندیها بسازند و بندهای متعدد ببندند. به این ترتیب به کشت و زرع زمین و زندگی اجتماعی و اطاعت از سرپرست عادت کردند و خاک مصر به چندین امارت منقسم گردید. مردم مصر به اسلاف خود می بالیدند و مدعی بودند که این ممالک را در بدو امر خداوندان اداره میکرده اند. سرانجام امارتهای مزبور همه در تحت لوای دو دولت درآمد: در شمال، مصر سفلی که پادشاه آن کلاهی سرخ رنگ، خوابیده و از عقب برگشته بر سر داشت و در جنوب، مصرعلیا که پادشاهش کلاهی بلند و سفید به سر میگذاشت.
سلاطین مصر علیا به کرات با رقبا جنگیدند تا ایشان رابه زیر ربقه ٔ اطاعت خویش آوردند و مالک الرقاب تمام مصر گردیدند و از آن پس به نام فرعون شناخته شدند. فراعنه ٔ مصر تاج مخصوصی مرکب از کلاه سرخ مصر سفلی و کلاه سفید مصر علیا بر سر گذاشتند تا علامتی از اجتماع دو دولت باشد. نخستین فرعون مصر منس نام داشت که شهریار تی نیس یا مصر علیا بود. تاریخ این سوانح کهنه را کسی به تحقیق نمیداند. مردم مصر در حدود چهارهزارسال قبل از میلاد مسیح مدنیتی داشته اند، خطی اختراع کرده بودند و تقویم داشتند. سلطنت منس را میتوان به احتمال در حوالی سال 3300 ق.م. دانست. از عهد منس که بانی سلسله ٔ اول بود متناوباً 26 سلسله در مصر سلطنت کرده اند. تاریخ ادوار فراعنه را میتوان به چهار دوره ٔ اصلی تقسیم نمود. دولت قدیم به دوره ای اطلاق میشود که در طی آن شهر منفیس واقع در مصر سفلی مرکز دولت مصر بوده. مشهورترین سلاطین این دوره کئوپس (خئوپس) و کفرن و می کرینوس میباشند که اهرام سه گانه ٔ مصر را بنا کرده اند. دولت قدیم جای خود را به دولت میانه (وسطی) داد. در این دوره شاهین فرعونی منفیس را ترک کرده بر کنگره ٔ تب (مصر علیا) قرار گرفت. این دولت پس از پانصد سال آبادی و اعتبار در نتیجه ٔ هجوم هیکسس ها که از آسیا آمده و چادرنشینانی غارتگر بودند از هم پاشید (در حدود 1700 ق.م.). طولی نکشید که مصر از تحت سلطه ٔ هیکسس ها به در آمد و دوباره تب پایتخت گردید. فراعنه ٔ این دوره در جنگاوری و کشورگشایی بر همه پیشی داشته اند و مصر را به منتهای شوکت خود رسانیده اند. مشهورتر از همه ٔ آنهاتوتمس سوم و رامسس دوم بوده اند. در دوره ٔ بعد به مناسبت جنگهای داخلی و هجومهای متوالی دولت مصر دچار تجزیه شد. فراعنه ٔ سلسله ٔ بیست وششم که در سائیس سلطنت کردند اقتدار آنها را بازگرداندند ولی خیلی دیر بودو غلبه ٔ ایرانیان در 525 ق.م. یکسره به استقلال مصر خاتمه بخشید.
دولت قدیم منفیس: منس و دیگر فراعنه ٔ دو سلسله ٔ اول مقر سلطنتشان تی نیس واقع در نزدیکی آبیدوس (مصر علیا) بود، ولی از سلسله ٔ سوم به بعد تاج و تخت سلاطین به مصر سفلی که از حیث تمول و عمران بر نواحی دیگر رجحان داشت منتقل گردید و منفیس پایتخت شد. منفیس در ساحل چپ نیل و تقریباً در جنوب قاهره و کنار دلتا قرار داشت و بنای استواری موسوم به دیوار سفید که میگفتند به فرمان منس ساخته شده، بر آن مشرف بود. ساختمان سد بزرگی را هم که شهر را از طغیان نیل حفظ میکرد به منس نسبت داده اند. این سد هنوز برجاست ولی از خود شهر منفیس که روزی از بزرگترین و مشهورترین بلاد جهان شمرده می شد حتی ویرانه ای برجای نمانده است. در منفیس جشن های بزرگ مذهبی بسیار میگرفتند و جمع کثیری از اطراف و اکناف مصر برای این جشن ها بدان شهر می آمدند. معتبرترین این جشن ها به افتخار گاو پیشانی سپید، آپی، گرفته میشد. کَهَنه در محوطه ای که در کنار معبد فتاه (خداوند منفیس) واقع شده بود از این گاو نگهداری میکردند. گاو آپی سیاه بود و روی پیشانی لکه ای سفید و سه گوش داشت. زبان و اندام او هم علائم خاصی داشت که فقط کَهَنه آن را میدانستند. این گاو را تا زنده بود مانند خدایی پرستش میکردند چنانکه هیچ حیوان مقدسی تا این پایه در مصر قدر و منزلت نداشت. پس از مرگ جسد او را مانند سلاطین حنوط نموده در قبری میگذاشتند و متدینین باز به ستایش او می آمدند. دخمه ٔ گاوهای پیشانی سفید را ماریت در سال 1851 م. در نزدیکی منفیس پیدا کرده است. پرستش گاو آپی که در زمان سلسله ٔ دوم معمول شد تا آخر تاریخ مصر دوام یافت. در میان فراعنه ٔ دولت قدیم مشهورترین آنها سه پادشاه از سلسله ٔ چهارم یعنی کئوپس، کفرن و می کرینوس بوده اند که در حدود سده ٔ بیست وهشتم ق.م. میزیسته اند. امروز میتوان قیاس کرد که قدرتشان تابه چه پایه میرسیده است. بناهای مزبور همان اهرام ثلاثه است که به فاصله ٔ ده هزار ذرع از شمال منفیس نزدیک قریه ٔ جیزه برپای ایستاده اند و هیچکس از روی یک تصویر نمیتواند عظمت این بناهای پرهیمنه را پیش خود تصور کند. هیچ مسافر نمیتواند به آنها نظر افکند و خود را خوار و زبون نشمرد.
از این اهرام آنکه بلندتر است، هرم کئوپس است که ارتفاع نخستین آن 146 ذرع بوده و اکنون 137 ذرع بلندی دارد و طول ضلع موربش به 277 ذرع میرسیده است. این هرم عظیم ترین بنای سنگی روی زمین است. هرم کفرن کمی کوچکتر و بلندی آن 136 ذرع است. هرم می کرینوس بسیار کوتاهتر است و ارتفاعش فقط به 66 ذرع میرسد. سطح خارجی این اهرام پوششی از سنگ آهک داشته که در نهایت دقت بر هم سوار شده و صیقلی هم بوده است اما امروز تقریباً تمام آن ریخته است. این پوشش جلوی منافذ دالانهای پیچ درپیچ را که سرانجام به مدفن فرعون منتهی میشده میگرفته است. زیر پای هر یک از اهرام محوطه ٔ وسیعی ترتیب داده و در آنجا اهرامی کوچکتر برای خانواده ٔ سلطنت می ساختند و علاوه بر آن معبدی برپا میکردند که پس از مرگ فرعون مخصوص پرستش او میشد، و به وسیله ٔ راهرو سربازی به محوطه ارتباط می یافت. برای تکمیل این مجموعه به دستور کفرن تخته سنگی عظیم را به شکل ابوالهول (شیری با سر انسان که بر روی دو پا نشسته بود) حجاری کردند و در جلگه ای که مجاور راهرو و معبد بود قرار دادند. ابوالهول جیزه که نیم آن تا چندی پیش در زیر شن فرورفته بود پیکر عظیمی است که بلندی پایش 20 ذرع و طول تنش 57 ذرع است و بی تردید مظهر خود کفرن بوده است. سنگهایی که در این بناهابه کار رفته قسمتی از آن از مقطعهای رشته جبال آرایی به وسیله ٔ قایق به این نقطه آورده میشده و برای رساندن آنها به کف هرم راههای بزرگ و سرازیر می ساختند وپس از پایان کار آن راهها را خراب میکردند. مردم مصر همه در سر این کارها مشغول بودند و کئوپس و کفرن محققاً در اثر همین بیگاریهای پرمشقتی که به مردم تحمیل میکردند به جبابره معروف شده اند و تنها می کرینوس به دینداری و عدالت شهرت یافت.
دولت وسطی: عاقبت دولت منفیس روبه ضعف گذاشت. در عهد فراعنه ٔ بیحال، سلاطین باجگزاراستقلالی پیدا کردند و در مصر حکومتی به شیوه ٔ ملوک الطوایف برقرار شد که درست مانند حکومت های فرانسه پس از شارلمانی بود. پادشاهان مصر علیا که اصلاً اهل تب بودند سلطنت مصر را تصاحب کردند و یازدهمین سلسله ٔ فراعنه را که آغاز دولت وسطی است تشکیل دادند. و در حدود 2200 ق.م. تب پایتخت مصر شد و جای منفیس را گرفت و بار دیگر کشور منظم و آباد و صاحب دولتی بزرگ گردید. فراعنه ٔ دولت وسطی برای حفظ حدود و ثغور کشور استحکاماتی برپا کردند و قطعه ٔ سینا را در تنگه ٔ سوئز از نظر معادن مس آن تصرف کردند و از جنوب قسمتی از نوبه را به خیال بهره برداری از معادن طلای آن گرفتند وکوشیدند قدرت خود را تا شام بکشانند تا دولت مصر ازچوب جنگلی نیز مستغنی باشد. با این حال پانصد سال بعد فتور تازه ای در کارها پدیدار گشت. هیکسس ها از آسیا راه افتادند و مواضع سرحدی را درهم شکستند و به نهب و غارت پرداختند و طرد آنها با محارباتی سنگین و طولانی انجام پذیرفت.
دولت تازه ٔ تب: تخلیه ٔ خاک مصر از اغیار، آغاز فصل تازه ای در تاریخ مصر گردید که باید آن را دولت دوم تب خواند، زیرا در این دوره هم اریکه ٔ سلطنت در تصرف سلاطین تب بود که توانسته بودند هیکسس ها را از میهن خارج کنند. پس از بحران مزبور زندگی تازه ای در مصر پیداشد که بسیار سریع و حیرت انگیز پیش میرفت و در زمان سلطنت سلسله های هیجدهم و نوزدهم به حداکثر شوکت و قدرت خود رسید. فراعنه ٔ این دوره دست به عمران و آبادی زدند و معابدی را که در حمله ٔ هیکسس ها خراب شده بودتعمیر کردند یا از نو ساختند و از اینگونه بناها به خصوص در تب که پایتخت بود بیشتر بنا کردند. بزرگترین معابدی که شاهکار معماری مصر شناخته شده و تماشای خرابه های آن بیننده را به حیرت می آورد از همین عصر است. فراعنه در ساختمان مقبره ٔ خود نیز اهتمامی جمیل داشتند. مقابر این عصر شکل هرم نداشت بلکه سردابهایی بود که در زیر زمین در دل سنگ می ساختند. این مقابر امروز در جایگاهی که موسوم به «وادی فراعنه » میباشد ونزدیک تب قرار دارد کشف شده و به صورت کوهی نمودار است و چون جسدهای مومیایی شده ٔ فراعنه نیز به دست آمده، میتوان از روی آنها سیمای فرعونان مقتدری چون توتمس سوم و ستی اول و رامسس دوم را پس از سه هزار سال در موزه ٔ قاهره دید.
فراعنه ٔ دولت جدید تب بیش از اسلاف خود به کشورگشایی دست زدند و نیز بیش از آنها در این راه کامیاب شدند و یکی از علل آن این بود که مردم مصر در طی مبارزات استقلال طلبی در برابر آسیائیان عزت نفسی یافته بودند و از طرف دیگر فنون جنگی در مصر پیش رفته بود و استعمال اسلحه ٔ تازه را مصریان از دشمنان خود آموخته بودند و علاوه بر اینها فراعنه تسخیر اراضی مجاور تنگه ٔ سوئز را در برابر هجوم آسیائیان ضرور میشمردند. در کشورگشایی هیچ یک از پادشاهان سلسله ٔ هجدهم به پای توتمس سوم که در سده ٔ هفدهم ق.م. میزیست، نمیرسید. دیوارهای معبد بزرگ کرنک اردوکشیهای او را به تمام و کمال شرح میدهد و بیان میکند که چگونه توتمس سوم را فتحی بزرگ نصیب می آید و چگونه دروازه های قلاع استوار فلسطین و شام بر وی گشوده میشود. توتمس تا کارکمیش که در قسمت علیای فرات قرار داشته است، رانده و آنجا را به تصرف آورده است و چنان شوکت به هم زده که پادشاهان آسیا برایش تحفه و هدیه میفرستاده اند. لوحی از سنگ سماق در کرنک به دست آمده است که از زبان خداوندگار مصر آمن سرودی ظفرنمون بر آن منقوش است و در خطاب به توتمس میگوید: «منشور حکمرانی بر کره ٔخاک و شرق و غرب عالم را به نام تو توقیع کرده ام...تو با کمال جلال و جبروت خود از رود بزرگ ناهارینا گذشتی. مشیت من چنان بود که قدرت تو سراسر گیتی را بگیرد و اقوام مختلف با باج و خراج هنگفت در برابر شوکت و حشمت تو سر فروکنند... من آمدم و زیر بازوی تو را گرفتم تا سلاطین شمال فنیقیه را پایمال کنی، من آنها را از میان کوهپایه ها بیرون کشیدم و به پای تو انداختم...». شاعری که این سرود را ساخته مسلماً راه اغراق پیموده تا تملقی از فرعون گفته باشد، زیرا در واقع برای مصر در خارج از قاره ٔ افریقا جز شام و فلسطین چیزی نبود. با اینهمه سلاطین آسیا به اولویت فرعون اذعان داشتند و دست اتحاد به سوی او دراز میکردند.
فراعنه ٔ سلسله ٔ نوزدهم نیز سلاطین بسیار مقتدری بودند که در میان آنها از همه معروف تر رامسس دوم است که سلطنت او تقریباً 60 سال طول کشید. هیچ پادشاهی به اندازه ٔ رامسس دوم معبد نساخته و هیچ کس مانند او دیوارهای معابد را غرق توصیف کارهای بزرگ خود نکرده است. در مصر ونوبه خرابه ای نیست که نام رامسس دوم بر آن نقش نباشد و حتی گاهگاه معماران او نام اسلافش را کنده و به جای آن ها نام رامسس را نوشته اند. از این رو در میان فراعنه ذکر رامسس دوم بیش از همه روی زبانهاست و یونانیان همه ٔ کارهای مهم مصر را به او نسبت میدادند و فتح تمام آسیا و حتی هند را در تاریخ او می آورده اند، اما حقیقت این است که رامسس دوم به سختی توانست شام وفلسطین را بگیرد و قسمت شمالی شام را هم پس از چندی دوباره به خاندان هیتیت پس داد و در جنگی که بر سر آن با قشون هیتیت کرد ناچار شد آشتی کند و دختر پادشاه هیتیت را نیز به زنی گرفت. غالباً در تاریخ دیده میشود که پس از فرمانروایی های طولانی و پرافتخار فتوری بر ارکان قویترین سلطنت ها مستولی میشود و دوره ٔ انحطاطی فرامیرسد. این حالت پس از درگذشت رامسس دوم بر مصر دست یافت. از آغاز سده ٔ دوازدهم ق.م. فراعنه آنچه را در آسیا داشتند از دست دادند و هم ّ خود را صرف نگهداری ثغور کشور خود کردند. و در داخل کشور هم اغتشاش و شورشی چند بروز کرد و روز به روز دشوارتر گردید و سرانجام کار مصر به تجزیه کشید. لیکن چنان نبود که تنزل مصر را پایانی نباشد، زیرا آن مملکت را وسیله ٔ خلاصی بسیار بود و از حیث ثروت و صناعت و هنر و نظم و نسق به مراتب بر دشمنان خود مزیت داشت. بنابراین اگر سلطانی باعزم ظهور میکرد میتوانست باز آبادی و قدرت ازدست رفته را بازگرداند. سراسر تاریخ مصر پر از بحران های ناگهانی و هولناک است. مخوف ترین فتور تاریخ مصر غلبه ٔ لشکر آشور است که در سده ٔ هفتم ق.م. با قیام مردم از مصر رانده شدند. ده سال از این ماجرا نگذشته بود که سلطان سائیس (مصر علیا) ساخلوهای آشوری را به کلی تار و مار کرده و قدرت خود را در سراسر مصر برقرار نموده و بیست وششمین سلسله ٔ فراعنه را تشکیل داد. مصر در روزگار فراعنه ای که از سائیس برخاسته بودند به درجه ای آباد شد که با درخشان ترین اعصار گذشته پهلوبه پهلو میرفت. به گفته ٔ هرودت «مصر هرگز از آن معمورتر و خوشبخت تر نبود، نه هرگز رود نیل تا این درجه برکات خود را شامل زمین مصر میکرد و نه خاک مصر تا این درجه به مردم آن سرزمین حاصل میداد». در آن ایام مصر شهرهای مسکون بسیار داشت.
بانی خاندان فراعنه ٔ سائیس، پسامتیک اول بود که هم ّ خود را درراه اعاده ٔ آبادانی معابد مصروف داشت، و دخمه ٔ گاو آپی را در منفیس مرمت کرد. جانشین او نخائوی دوم بود که در مقابل مقاصد و مطالب مهم بسیار استوار و پایدار بود چنانکه صدوبیست هزار نفر را برای کندن ترعه ای از رود نیل به دریای احمربه کار گماشت و یک دسته کشتی را مجهز کرده و به گردش دور قاره ٔ افریقا فرستاد و او بود که لوای فتح و ظفر را تا کنار فرات پیش برد ولی از نبوکدنزر پادشاه بابل شکست خورد. آخرین فرعون بزرگ قرن ششم ق.م. آمازیس بود که عصیان کرد و سلطنت را تصاحب نمود و سپس مدت چهل سال با حزم و عقل فرمانروایی کرد.
فراعنه ٔ سائیس چون به دستیاری مزدوران یونانی روی کار آمده بودند، یونانیان را دوست داشتند و برای آنها ارج و منزلتی قائل می شدند. این امر گاهگاه با مقاومت شدید مصریان روبرو می شد، زیرا مردم مصر از نظر علاقه ٔ شدید به مذهب خود و نیز درنتیجه ٔ غرور ملی و تمدنی، اجانب را از هر قوم و ملتی، ناپاک میشمردند و برای آنها محله ٔ مخصوصی را در نظر میگرفتند. یونانیان با وجود احترامی که در نظر فرعون داشتند می بایست فقط در همان محله های مخصوص سکونت اختیار کنند. هنگامی که هرودت در سال 450 ق.م. از مصر دیدن کرد، سلطنت فراعنه به هم خورده بود و مصر درتحت لوای کشورگشای بزرگی که پادشاه ایران بود، میزیست. (از تاریخ ملل شرق و یونان تألیف آلبر ماله و ژوال ایزاک ترجمه ٔ عبدالحسین هژیر صص 27-40). و رجوع به فرعون شود.


نیل

نیل. (اِ) گیاهی است که عصاره ٔ آن را نیله و نیلج گویند و بدان رنگ کنند. برگ نیل را با آب گرم می شویند و کبودگی و کدورت آن دور کنند و آب را نگاه دارند تا همچو گل به تک نشیند پس آب را می ریزند و نیله را خشک کنند، و آن مبرد است و مانع جمیع اورام در ابتدا... (از منتهی الارب). حشیشی است عصاره ٔ وی را نیلج خوانند و شجره ٔ وی را عظم خوانند و نیکوترین ورق وی سبز بود که به سرخی زند. (از ابن بیطار). نیل مأخوذ از سنسکریت و آن یک نوع گیاهی است که آن را وسمه و رنگ گویند و به تازی کتم گویند و سدوس نیز گویند. ماده ٔ ملونه ای که از برگ این گیاه به دست می آورند و در رنگ رزی استعمال می نمایند. (ناظم الاطباء). ماده ای است آبی رنگ که از برگ انواع مختلفه درختچه ٔ نیل به دست می آید. درختچه ٔ نیل از تیره ٔ پروانه واران است و دارای برگهای مرکب شانه ای و پوشیده از کرک، گلهایش قرمز یا صورتی رنگند که دارای آرایش خوشه یا سنبله می باشند، میوه اش غلاف مانند است شبیه میوه ٔ لوبیا. در حدود 250 نوع از این گیاه شناخته شده که همگی متعلق به نواحی گرم کره ٔ زمینند و بیشتر به منظور استفاده ماده ٔ آبی رنگ از برگ آنها کشت می شوند. ماده ٔ رنگی نیل را در نقاشی و جهت خوشرنگ کردن لباسهای سفید پس از شستشو به کار می برند. دانه های این گیاه به نام تخم رنگ موسومند. نیلنج. درخت رنگ. (از فرهنگ فرهنگ معین): از کرمان زیره وخرما و نیل و نیشکر و پانیذ خیزد. (حدود العالم).
چون به لشکرگه او آینه بر پیل زنند
شاه افریقیه را جامه فرو نیل زنند.
منوچهری.
امیر گفت خواجه را چه باید فرستاد گفت سی هزار من نیل رسم رفته بوده است. (تاریخ بیهقی ص 295).
تا نرفتی به حج نه ای حاجی
گرچه کردی سلب کبود به نیل.
ناصرخسرو.
عیسی از معجزه برسازد رنگ
او چه محتاج به نیل و بقم است.
خاقانی.
عیسیم رنگ به معجز سازم
بقم و نیل به دکان چه کنم.
خاقانی.
دلهابه نیل رنگ رزان درکشید ازآنک
غم داغ گازرانه بر اهل جهان کشید.
خاقانی (دیوان چ سجادی ص 766).
مدتی از نیل خم آسمان
نیلگری کرد به هندوستان.
نظامی.
چون کفش از نیل گنه شسته شد
نیل گیا در قدمش رسته شد.
نظامی.
درستش شد که این دوران بدعهد
بقم با نیل دارد سرکه با شهد.
نظامی.
کاری نکند زهره که ننگی باشد
بر دامن او ز نیل رنگی باشد.
عبید.
|| رنگ آبی. از رنگهای رومی یا شفاف که نقاشان قدیمی ایران استعمال می کرده اند. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به معنی قبلی شود. || سپند سوخته را گویند که بر پیشانی و بناگوش طفلان مالند برای دفع چشم زخم. (انجمن آرا) (آنندراج) (از برهان) (از رشیدی):
نیل خواهد رخ خورشید مگر وقت زوال
قصر میمون ترا ناقص از آن ساز دفی.
انوری (از انجمن آرا).
|| کنایه از آب نیلگون. آب حوض یا استخر یادریاچه:
حصارش نیل شد یعنی شبانگاه
ز چرخ نیلگون سر برزد آن ماه.
انوری.
|| کنایه از متاع و کالا:
چو نیل خویش را یابی خریدار
اگر در نیل باشی باز کن بار.
نظامی.
- به رنگ نیل، کبود:
به پیش اندرون ساخته هفت پیل
برو تخت پیروزه هم رنگ نیل.
فردوسی.
- جامه به نیل زدن (فروبردن)، یأس پیدا کردن. گذشته و مرده شمردن. نیست و نابود گرفتن. (یادداشت مؤلف):
یا مکش بر چهره نیل عاشقی
یا فرو بر جامه ٔ تقوی به نیل.
سعدی.
- جامه در نیل افتادن، مصیبت زده و سوگوار شدن:
اگر بر فرش موری بگذرد پیل
فتد افتاده ای را جامه در نیل.
نظامی.
- چون (چو) نیل، سخت کبود. (یادداشت مؤلف):
یکی تخت پیروزه بر پشت پیل
نهادند و شد روی گیتی چو نیل.
فردوسی.
که پیروز کیخسرو از پشت پیل
بزد مهره و گشت گیتی چو نیل.
فردوسی.
بماندستم چون خنگ در این خانه و دلتنگ
ز سرما شده چون نیل سر و روی پر آژنگ.
حکاک.
- || سخت نرم گشته. سخت سوده. مثل سرمه. (یادداشت مؤلف):
هماورد او بر زمین پیل نیست
چو گرد پی اسب او نیل نیست.
فردوسی.
- در نیل زدن و فروبردن و کشیدن جامه را، به علامت عزا جامه کبود کردن:
در نیل کشند ار نبود دسترس خون
عشاق تو بی رنگ نپوشند کفن را.
کلیم (از آنندراج).
یوسف از غیرت آن نرگس نیلوفررنگ
رفت تا مصر که در نیل زند پیراهن.
صائب (از آنندراج).
- سرچشمه ٔ نیل، کنایه از شرم زن:
به سرچشمه ٔ نیل رغبت نمود
که آن پایه را دیده نادیده بود.
نظامی.
- نیل بر چهره مالیدن، کنایه از روسیاه گردانیدن و از رحمت محروم داشتن. (آنندراج):
قرب تو به چهره ٔ عزازیل
مالید به ترک سجده ای نیل.
واله (از آنندراج).
- نیل به زیان رفتن، کنایه از شهرت امر غیر ممکن. (از غیاث اللغات). هر وقت آب نیل خم رنگ رزی فاسد شود، رنگرز به بازار رود و دروغی مشهور کند، پندارند که بدین وسیله آب نیل دوباره به رنگ اصلی باز می گردد و آن را فاسد شدن و ضایع شدن نیل هم گویند. نظام دست غیب راست:
حرف وصل من و تو می گویند
به زیان رفته مگر نیل فلک.
(از فرهنگ فارسی معین) (از فرهنگ نظام) (از آنندراج) (از غیاث اللغات).
- نیل پراکندن، کنایه است از سیاه رنگ کردن:
تبیره سیه کرده و روی پیل
پراکنده بر تازی اسبانش نیل.
فردوسی.
- نیل چشم زخم، داغ سیاه که برای دفع چشم زخم بر چهره گذارند. (آنندراج):
گفتی که نیل کرده ام از بهر چشم زخم
آن نیل چشم زخم کند مر ترا مکن.
میر حسن دهلوی (از آنندراج).
- نیل خم آسمان، کنایه از نحوست آسمانی. (فرهنگ فارسی معین) (برهان قاطع) (آنندراج).
- نیل درکشیدن، داغ نهادن. کبود کردن:
زبس کز گاز نیلش درکشیدی
ز برگ گل بنفشه بردمیدی.
نظامی.
- || نیست و نابود انگاشتن:
طبایع را یکایک میل درکش
بدین خوبی خرد را نیل درکش.
نظامی.
- || نشان دار کردن. علامت بر چهره نهادن:
چو عشق آمد خرد را میل درکش
به داغ عشق خود را نیل درکش.
عطار.
- نیل زدن، نیل کشیدن. خال نیلی بر رخ نهادن:
در جبهه ٔ کعبه کعبه آرا
نیلی زده دفع چشم بد را.
واله (از آنندراج).
- نیل عاشقی بر صورت کشیدن، خود را به عاشقی نشان و انگشت نما کردن:
یا مکش بر چهره نیل عاشقی
یا فرو بر جامه ٔ تقوی به نیل.
سعدی.
- نیل عزا، خال و لکه ٔ سیاهی که در عزا بر پیشانی نهند.
- نیل فلک، کنایه از نحوست فلک است و سیاهی آسمان رانیز گویند. (از برهان) (از رشیدی) (از آنندراج).
- نیل کردن، نیل کشیدن. خال نیلگون بر چهره نهادن. نیل چشم زخم نهادن:
گفتی که نیل کرده ام از بهر چشم زخم
آن نیل چشم زخم کند مر ترا مکن.
میرحسن (آنندراج).
- نیل کشیدن، داغ سیاه گذاشتن. (غیاث اللغات) (آنندراج). داغی بر صورت نهادن برای دفع چشم:
هر نیل که بر رخش کشیدند
افسون دلی بر او دمیدند.
نظامی.
- || داغ برنهادن. با داغ مشخص و نشان دار کردن:
پیش از من و تو بر رخ جانها کشیده اند
طغرای نیک بختی و نیل بداختری.
سعدی.
- نیل کشیدن بر چیزی، آن را نیست و نابود گرفتن:
یا مرو با یار ازرق پیرهن
یا بکش بر خانمان انگشت نیل.
سعدی.
- نیل گنه، رنگ گناه:
چون کفش از نیل گنه شسته شد
نیل گیا در قدمش رسته شد.
نظامی.
- نیل گیا، کنایه از گیاه و سبزه است. (از فرهنگ خطی). رجوع به شاهد ترکیب قبل شود.

فرهنگ عمید

فراعنه

فرعون

عربی به فارسی

نیل

دست یابی , نیل , حصول , اکتساب , رود نیل

فارسی به عربی

نیل

نیل

فرهنگ فارسی آزاد

نیل

نِیل، Nile طویل ترین رودخانه عالم به طوت 6690 کیلومتر از کشور رواندا تا ورودش به دریای مدیترانه است، قسمت اصلی آن از خرطوم از التقای نیل آبی و نیل سفید به وجود می آید و از جنوب تا شمال مصر اراضی بسیاری را مشروب می سازد،

نِیل، گیاهی که از آن رنگ آبی نیل یا لاجورد تهیه می کنند و برای رنگرزی به کار می برند، ایضاً: اَبر،

تعبیر خواب

نیل

دیدن نیل در خواب غم و اندوه است. - حضرت دانیال

خواص گیاهان دارویی

نیل

گیاه "نیل" یکی از مهمترین گیاهان مورد استفاده برای دستیابی به رنگ مورد نیاز صنایع نساجی و رنگسازی است. این گیاه در منطاق مختلف آب و هوایی وجود دارد که سه گونه از آن در مناطق جنوبی ایران یافت میشود. رنگ نیل از برگهای گیاه بهدست میآید. این گیاه عمدتا" در مناطق مرطوب به درجه حرارت مناسب کشت میگردد.

معادل ابجد

کشور فراعنه، سرزمین نیل

1389

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری